هـــدف چیست؟

هدف خواسته ایست واضح، شفاف و  اختصاصی که به محض اعلام و بارها و بارها پس از اعلام ذهن ما را برای برنامه ریزی و رسیدن و زندگی کردن در جهت آن خواسته درگیر می کند تا احتمال رسیدن به آن بیشتر و بیشتر شود.

 هر کلمه از این تعریف نکته ها و تفاسیر مفصلی دارد. پس برای درک آن با این مقاله همراه باشید.

هدف یک خواسته است:

تمام افکار، احساسات، گفتار، رفتار، عادات و اقدامات ما به ما کمک می کند که ما را به یک هدفی برساند. 

حالا سوال اینجاست: آیا آن هدف خواسته ماست یا ناخواسته؟؟

من می خواهم که برنده باشم

من می خواهم که بازنده نباشم

نکنه من بازنده بشم

من می خواهم که ثروتمند باشم

من نمی خواهم که فقیر و بدبخت باشم

من می خواهم موفق و سربلند باشم

من نمی خواهم شکست خورده و سرافکنده باشم

اگه بدبخت و فقیر شوم چه می شود

حالا ببینید به کدام یک از این موارد بیشتر فکر کرده اید؟

این فکر، خواسته شما بوده است یا ناخواسته شما؟

جواب در یک کلمه است: احساس

 

 ✅ اگه احساس شما نسبت به آن فکر درست باشد و باعث شود که تلاش بیشتری در جهت خواسته هایتان انجام دهید پس به احتمال زیاد به خواسته هایتان فکر کرده اید.

خواسته قلبی و ذهنی:

پس هدف یک خواسته است و خواسته از قلب و ذهن ما پرورش می یابد.

همه شماها رویاها و آرزوهایی را در حوزه های مختلف در زندگی دارید که خب طبیعتا نمی توانید به همه آنها دست پیدا کنید. اما می توانید به یک یا دو یا سه تا از این اهداف که در اولویت اول شما هستند دست پیدا کنید. پس قدم اول در فرآیند هدفگذاری اینست که به ذهن تان اجازه دهید که خواسته هاشو بدون محدودیت، تصور و تصویرسازی کند و حالا ببینید که قلب شما برای رسیدن به کدام خواسته احساس بهتری می کند و ذهن شما را درگیرتر می کند. یعنی احساس و انگیزه ای در شما بوجود می آید که شما را به سمت اهداف تان هُل می دهد، شما حاضرید که از خیلی از لذتهای آنی بگذرید تا به آن خواسته اصلی برسید، شما حاضرید برای آن هدف کارهای تکراریِ زیادی با تکرار زیاد انجام دهید و شما حاضرید تلاش بیشتری در جهت اهدافتان انجام دهید و چالش های بیشتری را بپذیرید.

 💢 تبدیل خواسته قلبی و ذهنی به هدف:

هدف

 📝 حالا که خواسته قلبی و ذهنی خودتان را مشخص کردید آن را روی کاغذ بیاورید و مکتوب کنید. وقتی که آن را می نویسید به هدف تبدیل می شود. اینجا هدف است که ذهن شما را درگیر و احساس شما را برانگیخته و حساس می کند که می خواهید برای رسیدن به آن چه کارهایی انجام بدهید یا انجام ندهید.

 💢 از هدف به هدفگذاری:

زمانی که برای آن هدف اصول و قوانینی را مشخص کردید (در مقاله بعدی به آن می پردازیم) و واقعا می خواهید که به آن برسید چون به آن پایبند هستید، یعنی برای هدف تان، هدفگذاری کرده اید. هدفگذاری و قوانین آن به شما کمک می کند مسیرهای کوتاه تری را برای رسیدن به هدفِ بزرگ انتخاب کنید و طی کردن این مسیرهای کوتاه به شما انگیزه و انرژی رسیدن به هدف بزرگ را می دهد. هدفگذاری یعنی ریز ریز کردن هدفِ بزرگ.

 💢 خُرد کردن هدفگذاری:

زمانیکه طبق اصول هدفگذاری برای آنها برنامه ریزی های کوتاه مدت انجام دادید و دست به اقدام زدید، احتمال رسیدن به خواسته تان بیشتر و بیشتر می شود و آن خواسته نیز به سمت شما نزدیکتر می شود.

اینجاست که باید تا جایی که می توانید احتمال رسیدن به خواسته تان را بیشتر و بیشتر کنید.

پس یادتان باشه که:

  • خواسته ای را انتخاب کنید که بطور ذهنی و قلبی آن را بخواهید چون قرار است تمام زندگی و علاقه و تمرکز و تلاش و پول و زمان تان را برای آن بگذارید و اینها کم سرمایه هایی نیستند.
  • خواسته ای را انتخاب کنید که مسیر رسیدن به آن در کنترل و اختیار شما باشد.
  • خواسته شما باید در جهت رشد شما باشد یعنی حتی اگر به آن نرسیدید شما را رشد دهد.
  • خواسته شما باید افکار و احساسات و رفتاری را جذب شما کند که واقعا خواسته شماست، نه ناخواسته (به این مورد خیلی دقت کنید).
  • خواسته شما باید شفاف باشد.

متاسفانه خیلی از مدرسینِ موفقیت روی بحث شفافیت تاکید افراطی دارند. یعنی تاکید می کنند که همون ابتدای هدف و هدفگذاری باید ریز به ریز اهداف روشن و شفاف باشد. اما همانطوری که در بالا عرض کردم شما به ذهن تان اجازه دهید که بدون محدودیت تصویرسازی کند و ذهن را درگیر کنید تا آن خواسته قلبی شما مشخص شود. حالا شما بعد از تصویرسازی و پیدا کردن هدف در جهت شفاف سازی آن تلاش می کنید. یعنی هر چه بیشتر تلاش می کنید و حرکت می کنید هدف شما شفاف تر و روشن تر می شود، و هر چه هدفِ شما شفاف تر شود تلاش شما بیشتر می شود. آقای جک کنفیلد یه مثال جالب داره که میگه: شما وقتی که در یک جاده تاریک در حال رانندگی هستید و چراغ ماشین را روشن می کنید، چراغ ماشین تمام مسیر و تمام جاده را روشن نمی کند بلکه فقط صد متر جلوتر را روشن می کند و هر متری که شما حرکت می کنید چراغ ماشین صدمتر جلوتر را شفاف و روشن می کند تا نهایتا به مقصد اصلی تان برسید. البته شاید کسانی هم باشند که از همان ابتدای تصویرسازی هدفشان روشن و شفاف باشد و این عالی است.

پس:

شفافیت اهداف بسیار بسیار مهم است اما قرار نیست که همان ابتدای هدفگذاری شفاف باشد اما قرار هست که در جهت شفاف شدن و حرکت کردن به سمت اهدافم، با تمام وجود تلاش کنم و متمرکز باشم.

 مثلا شما می خواهید که قهرمان المپیک شوید یا یک لژیونر موفق شوید اما هنوز دقیقا نمی دانید که از چه مسیری و چجوری می خواهید به این هدف برسید و هنوز برای شما شفاف نیست. اینجا اصول و قوانین هدفگذاری را یاد می گیرید و همزمان تلاش هم می کنید و این دو پروسه در طی زمان هدف شما را شفاف تر می کند و تلاش شما بیشتر و با کیفیت تر از قبل می شود.

هشدار! اکثر ورزشکاران تصور می کنند که همین که بگویند: می خواهم قهرمان المپیک شوم، می خواهم لژیونر شوم، می خواهم رکورددار شوم یعنی اهدافم شفاف هستند و در جهت شفاف تر کردن آن تلاشی نمی کنند.

در مقاله اصول هدفگذاری این مورد را بیشتر توضیح می دهم.

اصول هدفگذاری ورزشکار

  • خواسته باید اختصاصی باشد:

خواسته شما مالِ شماست، چون شما باید برای آن بها بپردازید و تمام زندگی شما را در بر بگیرد و شما باید از خیلی از لذتها بگذرید و خیلی چیزها را فدای آن کنید. پس خودتان آن را انتخاب کنید. در فرآیند تصویرسازی و هدفگذاری اجازه ندهید که کسی یا کسانی یا شرایطی بر ذهن و قلب شما تاثیر آنچنانی بگذارند که انگار می خواهید برای کسِ دیگری آن هدف را انتخاب کنید. قطعا دیگران هم مهم و سهیم هستند اما در نهایت این هدف، هدف شماست و مسئولیت رسیدن یا نرسیدن پای شماست.

پس هدف باید برای خودِ خودت باشه چون تو می خواهی که با آن زندگی کنی و تو می خواهی زمان و انرژی و تمرکز و پول زیادی را برای آن بگذاری. پس انتخابِ هدف نه برای پُز دادن باشه و نه از روی لج باشه و نه برای راضی کردن کسی یا کسانی باشه.

شاید الان بگویید که بعضی از قهرمانان با همین طرز فکرها به قهرمانی رسیدند.

بله دقیقا درسته؛ اما این ابتدای کارشان بوده که به آنها انگیزه‌ی شروعی قدرتمند داده است اما بعدها طرزفکر خود را تغییر داده اند و واقعا خواسته اند که برای خودشان به قهرمانی و اهداف و موفقیت خودشان دست پیدا کنند. چون یک ورزشکار یا یک انسان نمی تواند سالهای سال رنج و سختی و چالش و تلخی را تحمل کند و تلاش کند که لج بقیه را دَر بیاورد و بعد خیالش راحت شود.  آنها فقط برای موفقیت خودشان (قلبی و ذهنی) و سربلندی اطرافیان شان این کار را کرده اند.

  • خواسته شما باید ذهن شما را در تمام لحظات زندگی درگیر کند و ذهن آن را باور کند:

وقتی که هدف تان را به خودتان اعلام کردید باید بارها و بارها و بارها و بارها و بارها و بارها و بارها و بارها پس از اعلام، ذهنِ شما درگیر برنامه ریزی، رسیدن، تعهد، تلاش و زندگی کردن در جهت آن هدف شود. اینکه چجوری باید زندگی کنم که به آن هدف برسم؟ چه سبک زندگی ای مرا به هدفم می رساند؟ برنامه من برای دستیابی به اهدافم چگونه باید باشد؟ چه لذتی می برم وقتیکه برای اهدافم تلاش می کنم و ... 

متاسفانه خیلی از افراد اهدافشان در ذهن شان درگیریِ با شدت و تکرارِ دائمی را بوجود نمی آورد. یعنی مثل ابر بهاری لحظه ای بارندگی شدید (میلِ زیاد به خواستن و رسیدن) و لحظه ای آفتابی (ساکن و کسل) هستند. این دقیقا مثال همان خرگوشی است که برای رسیدن به خط پایان لحظه ای با تمام وجودش می دَوَد اما لحظه رسیدن می خوابد.

طلای المپیک

چرا می گویم احتمال؟

 ❌ چون نه من و نه هیچ کس دیگه ای هیچ تضمینی برای رسیدن به اهداف نداریم و نمی دهیم. اما من این تضمین را می دهم که هر چقدر بیشتر تلاش کنید احتمال موفقیت بیشتر و بیشتر می شود، پس بیشتر تلاش کنید که احتمال آن افزایش یابد.

 🧐 آیا شما تضمین می کنید که حسن یزدانی یا ناهید کیانی با آن آمادگیِ بالا قهرمان المپیک شوند؟

 🧐 آیا باشگاه رئال مادرید یا منچسترسیتی می توانند تضمین کنند که سال بعد قهرمان اروپا شوند؟

 🧐 آیا اسطوره های ورزش شما می توانند تضمینی برای قهرمانی داشته باشند؟

 ✅ ما فقط در مورد احتمالات صحبت می کنیم که احتمال قهرمانی فلان تیم یا فلان ورزشکار بیشتر از بقیه است ولی تضمین صددرصدی در ورزش وجود ندارد. پس شما نیز تمام اصولی که در تعریف هدف داشتیم را به خوبی اجرا کنید.


هدف از کجا می آید یا چجوری آن را بوجود بیاوریم؟

 

قلب و احساس + ذهن و افکار

 

یعنی هم باید عاشق آن هدف باشیم و نسبت به آن احساس داشته باشیم و هم ذهن ما را درگیر خودش کند تا بتوانیم بطور دائم و خیلی زیاد در مورد آن فکر کنیم، ایده و خلاقیت بروز دهیم و راهکارهای رسیدن به آن را پیدا کنیم و از خیلی لذتهای آنی بگذریم و وارد سختی ها و چالش ها شویم و آن را بپذیریم تا احتمال رسیدن به هدف بیشتر و بیشتر شود. سر منشا اصلی اهداف قلب و ذهن است. اگر هدفی در قلب و ذهن شما نباشد خیلی سریع فراموش می شود، خیلی راحت از آن می گذریم و برای آن فداکاری نمی کنیم و هیچ ایده و خلاقیتی را بروز نمی دهیم.

چجوری این اتفاق می افتد؟

به دو صورت که من آنها را بطور خلاصه توضیح می دهم:

 🔺 اول) خواسته درونی: گاهی اوقات ما یک هدف و خواسته ای را واقعاً و قلباً می خواهیم و فکر می کنیم که چکار کنم تا به آن هدف دست پیدا کنم یعنی هر کاری که لازم است برای رسیدن به آن انجام می دهم و با تمام وجود برای رسیدن به آن تلاش می کنم. مثلا من واقعا و قطعا می خواهم قهرمان جهان و المپیک شوم. دیگه شکی در آن ندارم و خودم این هدف را انتخاب کرده ام و با تمام وجودم تلاش می کنم. این خواسته من است و من برای آن هدفگذاری و برنامه ریزی می کنم.

 🔺 دوم) احساس نیازِ درونی: گاهی اوقات ما احساس نیاز به یک خواسته داریم و فکر می کنم که یه چیزی در زندگی کم دارم و بششششششدت به آن نیاز دارم و بدون آن نمی توانم به زندگی ادامه دهم پس تا فرصت دارم و تا جایی که می توانم برای دستیابی به آن تلاش می کنم. مثلا احساس تشنگی شدید برای نیاز به نوشیدن آب، احساس گرسنگی شدید برای نیاز به خوردن غذا. حالا یه جایی ممکن است شما احساس پوچی و بی ارزشی کنید اگر به اهداف مشخص شده نرسید یا برای آن تلاش نکنید، یا احساس نیاز به بزرگی و افتخار دارید و برای رسیدن به آن باید عضو تیم ملی و قهرمان جهان و المپیک شوید و به خودتان می گویید که:

من شدیداً به آن نیاز دارم و با تمام وجودم برای رفع نیازم می جنگم. در نهایت این نیازِ من به خواسته تبدیل می شود.

 ⁉️ پس اگر خواسته مشخصی ندارید، ببینید به چه چیزی یا چه چیزهایی نیاز شدیدی دارید و چجوری می توانید آن نیاز را برطرف کنید؟؟؟

سعی کنید که این نیاز از روی کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس انتخاب نکنید. یعنی احساس کنید که اگر قهرمان شوید ارزشمند خواهید بود و اگر قهرمان نشوید ارزش خودتان را از دست می دهید. این نیاز، یک نیاز درونی و شخصی است و هر کسی دلیلی برای رفع این نیاز دارد. پس چه بهتر است که این دلیل درونی و شخصی باشد.

اکثر افراد موفق در حوزه های مختلف از طریق همین احساسِ نیاز شدید به موفقیت رسیدن.

شما هم می توانید نیاز خود را شناسایی کنید و آن را به خواسته ای تبدیل کنید که نیازتان را مرتفع و برطرف کند.

خواسته درونی

 🟢 چرا باید هدف داشته باشم؟ چرا داشتن هدف در زندگی مهم است؟

این سوال را با یک مثال ظریف جواب می دهم.

 👬👭 چهار نفر را در یک دشت برفی در نظر بگیرید (برای این می گویم دشتِ برفی تا بتوانیم ردِ پای آنها را تصور کنیم). ما برای سه نفر از آنها هدفِ مشخصی را در نظر می گیریم. هدف اینست که به یک درختِ مشخص برسند.

 🧍‍♂️ نفر اول کسی است که هدفِ مشخصی ندارد. باید چکار کند؟ از کجا شروع کند؟ با چه سرعتی برود؟ کی به مقصد می رسد؟

خیلی از آدمها دقیقا مثل همین نفر اول می باشند و اگر ردِ پای این فرد را در دشت برفی ببینید یه جورایی انگار دور خودش می چرخد یا خیلی بی نظم حرکت می کند و روزها و ماهها و سالهای تکراری را پشت سر می گذارد. و جای خوشحالی دارد که شمایی که در حال مطالعه این مقاله هستید جزء این دسته نیستید و نخواهید بود.

 🧍‍♂️ نفر دوم هدف دارد و هدف را دیده است اما سرش را پایین می اندازد و فقط به قدمهای خودش نگاه می کند و متمرکز می شود و حرکت می کند.

 🧍‍♂️ نفر سوم هدف را می بیند اما فقط به هدف (درخت) نگاه می کند و اصلا به قدمهای خودش و مسیر رسیدن به هدفش دقت و تمرکز نمی کند، فقط می خواهد که به هدفش برسد.

 🧍‍♂️ اما نفر چهارم هدف را می بیند و به قدمهای خودش و مسیر رسیدن به هدفش تمرکز می کند و بعد از هر چند قدم دوباره نگاهی به هدفش می کند. ضمنا برای رسیدن به آن درخت اهداف و ایستگاههای کوتاه تری را در نظر گرفته است. یعنی ابتدا می خواهد که به آن صخره بزرگ برسد، بعد به آن بوته های متراکم برسد و بعد از عبور از رودخانه می تواند به هدفش نزدیکتر و در نهایت به آن درخت برسد.

حالا اگر ردِ این چهار نفر را از بالا ببینیم یا خودتان آن تصور و تجسم کنید چه چیزی را می بینید؟

 🧍‍♂️ نفر اول که تکلیفش مشخص است. هر جایی که برود هدفی دارد اما نمی دانیم که آن هدف خواسته اوست یا ناخواسته؟ (به احتمال زیاد ناخواسته است)

 🧍‍♂️ نفر دوم چندتا مشکل برایش بوجود می آید: چون فقط به قدم بعدی فکر می کند، پس فکر می کند که مسیر رسیدن به آن درخت مستقیم است و هیچ پیچ و خمی وجود ندارد اما یا به درّه و صخره گیر می کند، یا مجبوره که از سربالایی هایی عبور کند که بشدت او را خسته و ناامید می کند و نمی داند که راههای بهتری نیز وجود دارد

مشکل بعدی اینست که اگر کمی از مسیر را کج برود دیگه تا آخر کج می رود و به احتمال زیاد هدفش را گم می کند و در نهایت هدفش را رها می کند.

 🧍‍♂️ نفر سوم هم چیزی شبیه به نفر دوم است و در سختیها و چالش ها گیر می کند و هیچ ایده و خلاقیتی به کار نمی برد چون برای رسیدن به درخت عجله می کند و ناامید می شود در حالیکه می توانست راهها و مسیرهای بهتری را پیدا کند.

 🧍‍♂️ اما نفر چهار هم هدف را می بینید و هم به مسیر و قدمهای بعدی خودش دقت می کند و هم اینکه هدف خود را به ایستگاههای کوچکتری تقسیم می کند که هم می تواند مسیرهای بهتری را انتخاب کند و هم انگیزه ادامه دادن را دارد.

نفر چهارم هم مثل نفر دوم و سوم دچار سختی و چالش می شود اما می داند که چجوری باید از آن عبور کند و به احتمال بیشتر او می تواند به هدف برسد و دیرتر و کمتر ناامید می شود.

 🔴 حالا چطوری هدفگذاری کنیم؟ 

در مقاله بعدی راجب اصول هدفگذاری صحبت می کنیم که قوانینی را برای شما باز می کنم که به شما نشان خواهم داد موفق ها و قهرمانان چطوری با بکارگیری این قوانین به اهدافشان رسیدند.

رضا خزایی هستم روانشناس ورزشی سایت مثبت خود

در پناه الله یکتا همیشه بیشتر و بهتر از خودمون باشیم.